سلة التسوق الخاصة بك فارغة الآن.

![]() واتساب |
![]() محادثة |
للمساعدة في انجاز الطلبية موظفي مركز الاتصال بخدمتكم ، اضغط على ايقونة واتساب أو المحادثة المباشرة |
آراء القراء
القارئ Yaraa 
...چرا که دنیای خیام، دنیایی است بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطهی ادیان و مختصاتش، و خارج از عروج و رستاخیز و معادجهانی است برهوت، که معنایش را از عریانیاش میگیرد. خیام از نقطهی صفر آغاز میکند: از منطقهی خنثایی که در آنجا همهی خاطرهها زدوده شدهاند و همهی عقایدِ پیشپنداشته و همهی ماتقدمهای فلسفی کنار رفتهاند، نقطهی پوچی نگاهی سرشار از حیرتی مدام. اما نگاهی به نسبت سرد و یخزده، بس که بصیرتی که از آن سرشار است برنده و بی مهر است. این نگاه از بیاعتنایی فاخر کسی حکا ...چرا که دنیای خیام، دنیایی است بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطهی ادیان و مختصاتش، و خارج از عروج و رستاخیز و معادجهانی است برهوت، که معنایش را از عریانیاش میگیرد. خیام از نقطهی صفر آغاز میکند: از منطقهی خنثایی که در آنجا همهی خاطرهها زدوده شدهاند و همهی عقایدِ پیشپنداشته و همهی ماتقدمهای فلسفی کنار رفتهاند، نقطهی پوچی نگاهی سرشار از حیرتی مدام. اما نگاهی به نسبت سرد و یخزده، بس که بصیرتی که از آن سرشار است برنده و بی مهر است. این نگاه از بیاعتنایی فاخر کسی حکایت دارد که پشت سکه یا روی دیگر امور را میبیند. یعنی نگاه کسی که در جایی که دیگران صورتهای آرامبخش و نشانههای آشنا میبینند، جز خلا و پوچی نمییابد. با پرده دری خیام، فقر محتوا آشکار میشود، فقری چنان متراکم و بهویژه چنان پربار از عدم و سرشار از غیبت که بی معنایی، خود واضع همهی معناها میشود.زمان حضور به باور خیام معطوف به یک غایت نیست، بلکه متشکل از استمرار لحظاتیست پی در پی، که انگار واحههایی در کویر عدم است.(در جست و جوی فضاهای گمشده، داریوش شایگان)******من رباعیات خیام رو فکر میکنم اولینبار، از روی نسخهی دوزبانهی نشر هرمس خوندم. حدود پونزده شونزده سالگی. و بعد یه نسخهی مصور رنگی قطع جیبی که مال حدود دههی چهل بود رو از یه کتابفروشی دست دوم خریدم و اون کتاب، واسه یکی دوسال همه جا باهام بود. نقاشیهاش جذاب و شرقیطور اروتیک بودند و برای هر رباعی یه نقاشی داشت. هر رباعی رو هم در کنار ترجمهی عربی و انگلیسی و فرانسوی و ترکیش آورده بود. من تقریبا تمام رباعی ها رو حفظ کردم و مدتها، با رباعیات خیام میخوابیدم و بیدار میشدم. و این که هنوز هم خیام رو دوست دارم، شاید دلیلش تمایز معنا و صور خیالش از بقیهی ادبیات کلاسیک فارسیه. فکر میکنم اگه یه نویسنده یا شاعر پستمدرن بخواد گوشهای از ساختمان ادبیات فارسی رو خراب کنه تا از خرابهش خشتی برای بنایی جدید بیرون بکشه، رباعیات خیام، میتونه مصالحی رو برای آفرینش جدید فراهم کنه.این چهار رباعی، به ترتیب، محبوبترین رباعیهای خیام برای مناند:1وقت سحر است خیز ای طرفه پسرپر بادهی لعل کن بلورین ساغرکاین یک دم عاریت در این کنج فنابسیار بجویی و نیابی دیگر2ای کاش مجال آرمیدن بودییا این ره دور را رسیدن بودیکاش از پی صدهزار سال از دل خاکچون سبزه امید بردمیدن بودی3در خواب بدم مرا خردمندی گفتکز خواب کسی را گل شادی نشکفتکاری چه کنی که با اجل باشد جفتمی خور که به زیر خاک میباید خفت4چون حاصل آدمی در این جای دو درجز درد دل و دادن جان نیست دگرخرم دل آنکه یک نفس زنده نبودو آسوده کسی که خود نزاد از مادر(view spoiler)[ (hide spoiler)]

...چرا که دنیای خیام، دنیایی است بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطهی ادیان و مختصاتش، و خارج از عروج و رستاخیز و معادجهانی است برهوت، که معنایش را از عریانیاش میگیرد. خیام از نقطهی صفر آغاز میکند: از منطقهی خنثایی که در آنجا همهی خاطرهها زدوده شدهاند و همهی عقایدِ پیشپنداشته و همهی ماتقدمهای فلسفی کنار رفتهاند، نقطهی پوچی نگاهی سرشار از حیرتی مدام. اما نگاهی به نسبت سرد و یخزده، بس که بصیرتی که از آن سرشار است برنده و بی مهر است. این نگاه از بیاعتنایی فاخر کسی حکا ...چرا که دنیای خیام، دنیایی است بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطهی ادیان و مختصاتش، و خارج از عروج و رستاخیز و معادجهانی است برهوت، که معنایش را از عریانیاش میگیرد. خیام از نقطهی صفر آغاز میکند: از منطقهی خنثایی که در آنجا همهی خاطرهها زدوده شدهاند و همهی عقایدِ پیشپنداشته و همهی ماتقدمهای فلسفی کنار رفتهاند، نقطهی پوچی نگاهی سرشار از حیرتی مدام. اما نگاهی به نسبت سرد و یخزده، بس که بصیرتی که از آن سرشار است برنده و بی مهر است. این نگاه از بیاعتنایی فاخر کسی حکایت دارد که پشت سکه یا روی دیگر امور را میبیند. یعنی نگاه کسی که در جایی که دیگران صورتهای آرامبخش و نشانههای آشنا میبینند، جز خلا و پوچی نمییابد. با پرده دری خیام، فقر محتوا آشکار میشود، فقری چنان متراکم و بهویژه چنان پربار از عدم و سرشار از غیبت که بی معنایی، خود واضع همهی معناها میشود.زمان حضور به باور خیام معطوف به یک غایت نیست، بلکه متشکل از استمرار لحظاتیست پی در پی، که انگار واحههایی در کویر عدم است.(در جست و جوی فضاهای گمشده، داریوش شایگان)******من رباعیات خیام رو فکر میکنم اولینبار، از روی نسخهی دوزبانهی نشر هرمس خوندم. حدود پونزده شونزده سالگی. و بعد یه نسخهی مصور رنگی قطع جیبی که مال حدود دههی چهل بود رو از یه کتابفروشی دست دوم خریدم و اون کتاب، واسه یکی دوسال همه جا باهام بود. نقاشیهاش جذاب و شرقیطور اروتیک بودند و برای هر رباعی یه نقاشی داشت. هر رباعی رو هم در کنار ترجمهی عربی و انگلیسی و فرانسوی و ترکیش آورده بود. من تقریبا تمام رباعی ها رو حفظ کردم و مدتها، با رباعیات خیام میخوابیدم و بیدار میشدم. و این که هنوز هم خیام رو دوست دارم، شاید دلیلش تمایز معنا و صور خیالش از بقیهی ادبیات کلاسیک فارسیه. فکر میکنم اگه یه نویسنده یا شاعر پستمدرن بخواد گوشهای از ساختمان ادبیات فارسی رو خراب کنه تا از خرابهش خشتی برای بنایی جدید بیرون بکشه، رباعیات خیام، میتونه مصالحی رو برای آفرینش جدید فراهم کنه.این چهار رباعی، به ترتیب، محبوبترین رباعیهای خیام برای مناند:1وقت سحر است خیز ای طرفه پسرپر بادهی لعل کن بلورین ساغرکاین یک دم عاریت در این کنج فنابسیار بجویی و نیابی دیگر2ای کاش مجال آرمیدن بودییا این ره دور را رسیدن بودیکاش از پی صدهزار سال از دل خاکچون سبزه امید بردمیدن بودی3در خواب بدم مرا خردمندی گفتکز خواب کسی را گل شادی نشکفتکاری چه کنی که با اجل باشد جفتمی خور که به زیر خاک میباید خفت4چون حاصل آدمی در این جای دو درجز درد دل و دادن جان نیست دگرخرم دل آنکه یک نفس زنده نبودو آسوده کسی که خود نزاد از مادر(view spoiler)[ (hide spoiler)]
translation missing: ar.general.search.loading