سلة التسوق الخاصة بك فارغة الآن.

آراء القراء
القارئ Shahd Mabrouk 
عجبتني جداا إلى أن يحين وقت لكتابة ريفيو
القارئ Sara Kamjou
داستان توی یک فضای کاملا شرقی، از فیلیپین تا کویت، از نگاه یه زن تا نگاه یک مرد گسترده ست. ماجرا از جایی شروع میشه که ژوزفین تصمیم میگیره به خاطر فساد کشورش فیلیپین، برای کار بره کویت خدمتکار بشه ولی اونجا ...کتاب از این نظر برام جالب بود که من رو با فرهنگ دو تا کشور آشنا کرد. هر بار در مورد کشورهای عربی میخونم یا میبینم، از اینکه اینقدر شباهت وجود داره بین اونا و ما، شگفتزده میشم.با این حال، خود داستان برام جذابیت کمی داشت و به نظرم زیادی کلیشهای بود. چیز خاصی هم برام نداشت. توصیفها خیل داستان توی یک فضای کاملا شرقی، از فیلیپین تا کویت، از نگاه یه زن تا نگاه یک مرد گسترده ست. ماجرا از جایی شروع میشه که ژوزفین تصمیم میگیره به خاطر فساد کشورش فیلیپین، برای کار بره کویت خدمتکار بشه ولی اونجا ...کتاب از این نظر برام جالب بود که من رو با فرهنگ دو تا کشور آشنا کرد. هر بار در مورد کشورهای عربی میخونم یا میبینم، از اینکه اینقدر شباهت وجود داره بین اونا و ما، شگفتزده میشم.با این حال، خود داستان برام جذابیت کمی داشت و به نظرم زیادی کلیشهای بود. چیز خاصی هم برام نداشت. توصیفها خیلی جاها اضافه بودن و چیزی اضافه نمیکردن. انسجام داستانی متوسط بود و یه جاهایی حس پراکندگی میداد بهم.پایانبندی که واقعا دم دستی بود و با شخصیتهایی که قبلش برامون ساخته بود همخوانی نداشت.در مجموع، بهخاطر آشنایی با فرهنگها خوشحالم خوندمش.----------------------یادگاری از کتاب:هیچکس در این دنیا نمیتواند جای فرد دیگری را پر کند....مارکز معتقد است عشق فرزندان از فرزند بودنشان ناشی نمیشود، که سرچشمهاش عشق دورهی بزرگ کردنشان است....هر وقت احساس میکنم نیاز دارم با کسی حرف بزنم، کتابی باز میکنم....تنهایی گوشهی دنجی است که در آن آدم با عقلش - که چارهای جز روبهرو شدن با آن ندارد - طرف میشود....این عشق است که به اشیا بها میدهد....نبودن شکلی از بودن است، بعضیها وقتی نیستند بیشتر در ذهن ما حضور دارند تا وقتی که در زندگیمان هستند....«منظورت این است که آنها از پلیس میترسند؟». خیلی محکم جواب داد: «پلیس که ترس ندارد... آنها از حرف مردم میترسند»....خوشحالی زیاد درست مثل اندوه است، وقتی کسی را در آن شریک نکنیم دلمان را میزند....وقتی که بعضی احساسات در کلمات نگنجد، دست به دامن سکوت میشویم....چه فایده داشت دربارهی چیزی حرف بزنی که قابل درک نیست.
القارئ Negin.satfard
یه جملهی تکراری: نمیدونم چجوری از این کتاب بنویسم که درخورش باشه!خوزه/هوزیه/عیسی، پسریه که دوست داره مثل ساقهی بامبو باشه. که بتونه در هرجایی که حس میکنه وطنشه، ریشه بده!ولی به قول خودش، یک گیاه استوایی در خاک کویر، خشک میشه و هیچوقت به ریشه نمیرسه!مادر خوزه/هوزیه/عیسی، خدمتکار جوان فیلیپینیایه که برای بهبود وضع خانوادهش به کویت میره. مثل خیلی ازقصهها، تک پسر یک خانواده پولدار باهاش ازدواج و در نهایت رهاش میکنه!ولی با وجود یک بچه، که به زعم اون خانواده، مانعیه برای ازدواج خواهرای پدرش و بم یه جملهی تکراری: نمیدونم چجوری از این کتاب بنویسم که درخورش باشه!خوزه/هوزیه/عیسی، پسریه که دوست داره مثل ساقهی بامبو باشه. که بتونه در هرجایی که حس میکنه وطنشه، ریشه بده!ولی به قول خودش، یک گیاه استوایی در خاک کویر، خشک میشه و هیچوقت به ریشه نمیرسه!مادر خوزه/هوزیه/عیسی، خدمتکار جوان فیلیپینیایه که برای بهبود وضع خانوادهش به کویت میره. مثل خیلی ازقصهها، تک پسر یک خانواده پولدار باهاش ازدواج و در نهایت رهاش میکنه!ولی با وجود یک بچه، که به زعم اون خانواده، مانعیه برای ازدواج خواهرای پدرش و بمبیه که میتونه اون ایل و تبار رو نابود کنه!داستان اولی و کلی این کتاب، شاید خیلی بدوی و تکراری باشه، ولی با ادامه دادنش بنظرم شما یکی از بهترین کتابهای عمرتون رو خوندید!تخیلی که در طول داستان جریان داره،جزئیاتی که نویسنده بهشون پرداخته، مقایسهی بین دو سرزمین و مردمانش و دین و رسم و رسوماتش، یه رمان خیلی قوی ازش ساخته. و چه حیف که اینطور که بنظر میاد کم خونده شده!خاورمیانه! اقلیمی که هیچی هم اگر توش مشترک نباشه، انگار این خرافات و رسوم و ترس از آبرو، خوب نقطهاشتراکیهپایانش پایانش پایانش. آخ.چه درخشان بود این کتاب. چه قدر حس داشت.

عجبتني جداا إلى أن يحين وقت لكتابة ريفيو
القارئ Sara Kamjou

داستان توی یک فضای کاملا شرقی، از فیلیپین تا کویت، از نگاه یه زن تا نگاه یک مرد گسترده ست. ماجرا از جایی شروع میشه که ژوزفین تصمیم میگیره به خاطر فساد کشورش فیلیپین، برای کار بره کویت خدمتکار بشه ولی اونجا ...کتاب از این نظر برام جالب بود که من رو با فرهنگ دو تا کشور آشنا کرد. هر بار در مورد کشورهای عربی میخونم یا میبینم، از اینکه اینقدر شباهت وجود داره بین اونا و ما، شگفتزده میشم.با این حال، خود داستان برام جذابیت کمی داشت و به نظرم زیادی کلیشهای بود. چیز خاصی هم برام نداشت. توصیفها خیل داستان توی یک فضای کاملا شرقی، از فیلیپین تا کویت، از نگاه یه زن تا نگاه یک مرد گسترده ست. ماجرا از جایی شروع میشه که ژوزفین تصمیم میگیره به خاطر فساد کشورش فیلیپین، برای کار بره کویت خدمتکار بشه ولی اونجا ...کتاب از این نظر برام جالب بود که من رو با فرهنگ دو تا کشور آشنا کرد. هر بار در مورد کشورهای عربی میخونم یا میبینم، از اینکه اینقدر شباهت وجود داره بین اونا و ما، شگفتزده میشم.با این حال، خود داستان برام جذابیت کمی داشت و به نظرم زیادی کلیشهای بود. چیز خاصی هم برام نداشت. توصیفها خیلی جاها اضافه بودن و چیزی اضافه نمیکردن. انسجام داستانی متوسط بود و یه جاهایی حس پراکندگی میداد بهم.پایانبندی که واقعا دم دستی بود و با شخصیتهایی که قبلش برامون ساخته بود همخوانی نداشت.در مجموع، بهخاطر آشنایی با فرهنگها خوشحالم خوندمش.----------------------یادگاری از کتاب:هیچکس در این دنیا نمیتواند جای فرد دیگری را پر کند....مارکز معتقد است عشق فرزندان از فرزند بودنشان ناشی نمیشود، که سرچشمهاش عشق دورهی بزرگ کردنشان است....هر وقت احساس میکنم نیاز دارم با کسی حرف بزنم، کتابی باز میکنم....تنهایی گوشهی دنجی است که در آن آدم با عقلش - که چارهای جز روبهرو شدن با آن ندارد - طرف میشود....این عشق است که به اشیا بها میدهد....نبودن شکلی از بودن است، بعضیها وقتی نیستند بیشتر در ذهن ما حضور دارند تا وقتی که در زندگیمان هستند....«منظورت این است که آنها از پلیس میترسند؟». خیلی محکم جواب داد: «پلیس که ترس ندارد... آنها از حرف مردم میترسند»....خوشحالی زیاد درست مثل اندوه است، وقتی کسی را در آن شریک نکنیم دلمان را میزند....وقتی که بعضی احساسات در کلمات نگنجد، دست به دامن سکوت میشویم....چه فایده داشت دربارهی چیزی حرف بزنی که قابل درک نیست.
القارئ Negin.satfard

یه جملهی تکراری: نمیدونم چجوری از این کتاب بنویسم که درخورش باشه!خوزه/هوزیه/عیسی، پسریه که دوست داره مثل ساقهی بامبو باشه. که بتونه در هرجایی که حس میکنه وطنشه، ریشه بده!ولی به قول خودش، یک گیاه استوایی در خاک کویر، خشک میشه و هیچوقت به ریشه نمیرسه!مادر خوزه/هوزیه/عیسی، خدمتکار جوان فیلیپینیایه که برای بهبود وضع خانوادهش به کویت میره. مثل خیلی ازقصهها، تک پسر یک خانواده پولدار باهاش ازدواج و در نهایت رهاش میکنه!ولی با وجود یک بچه، که به زعم اون خانواده، مانعیه برای ازدواج خواهرای پدرش و بم یه جملهی تکراری: نمیدونم چجوری از این کتاب بنویسم که درخورش باشه!خوزه/هوزیه/عیسی، پسریه که دوست داره مثل ساقهی بامبو باشه. که بتونه در هرجایی که حس میکنه وطنشه، ریشه بده!ولی به قول خودش، یک گیاه استوایی در خاک کویر، خشک میشه و هیچوقت به ریشه نمیرسه!مادر خوزه/هوزیه/عیسی، خدمتکار جوان فیلیپینیایه که برای بهبود وضع خانوادهش به کویت میره. مثل خیلی ازقصهها، تک پسر یک خانواده پولدار باهاش ازدواج و در نهایت رهاش میکنه!ولی با وجود یک بچه، که به زعم اون خانواده، مانعیه برای ازدواج خواهرای پدرش و بمبیه که میتونه اون ایل و تبار رو نابود کنه!داستان اولی و کلی این کتاب، شاید خیلی بدوی و تکراری باشه، ولی با ادامه دادنش بنظرم شما یکی از بهترین کتابهای عمرتون رو خوندید!تخیلی که در طول داستان جریان داره،جزئیاتی که نویسنده بهشون پرداخته، مقایسهی بین دو سرزمین و مردمانش و دین و رسم و رسوماتش، یه رمان خیلی قوی ازش ساخته. و چه حیف که اینطور که بنظر میاد کم خونده شده!خاورمیانه! اقلیمی که هیچی هم اگر توش مشترک نباشه، انگار این خرافات و رسوم و ترس از آبرو، خوب نقطهاشتراکیهپایانش پایانش پایانش. آخ.چه درخشان بود این کتاب. چه قدر حس داشت.
translation missing: ar.general.search.loading